داستانک


موضوعات مرتبط: داستانک
1- زنى كه خواست با پسر خود ازدواج كند
اميرالمومنين عليه السلام به وشاء فرمود: به محلتان برو! زن و مردى را بر در مسجد مى بينى با هم نزاع مى كنند آنان را به نزد من بياور، وشاء مى گويد بر در مسجد رفتم ديدم زن و مردى با هم مخاصمه مى كنند، نزديك رفتم و به آنان گفتم اميرالمومنين شما را مى طلبد، پس همگى به نزد آن حضرت رفتيم .
على عليه السلام به جوان فرمود: با اين زن چكار دارى ؟
جوان : يا اميرالمومنين ! من اين زن را با پرداخت مهريه اى به عقد خود در آوردم و چون خواستم به او نزديك شوم ، خون ديد و من در كار خود حيران شدم . اميرالمومنين عليه السلام به جوان فرمود: اين زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهى شد.
مردم از شنيدن اين سخن در اضطراب و تعجب شدند.
على عليه السلام به زن فرمود: مرا مى شناسى ؟
زن : نامتان را شنيده ، ولى تاكنون شما را نديده بودم .
على عليه السلام تو فلان زن دختر فلان و از نوادگان فلان نيستى ؟
زن : آرى ، بخدا سوگند.
حضرت امير: آيا به فلان مرد، فرزند فلان در پنهانى بطور عقد غير دائم ، ازدواج نكردى و پس از چندى پسر زاييدى و چون از عشيره و بستگانت بيم داشتى طفل را در آغوش كشيده و شبانه از منزل بيرون شدى و در محل خلوتى فرزند را بر زمين گذارده و در برابرش ايستاده و عشق و علاقه ات نسبت به او در هيجان بود،دوباره برگشتى و فرزند را بغل كردى و باز به زمين گذاردى و طفل ، گريه مى كرد و تو ترس رسوايى داشتى ، سگهاى ولگرد اطرافت را گرفته و تو با تشويش و ناراحتى مى رفتى و بر مى گشتى ، تا اين كه سگى بالاى سر پسرت آمد و او را گاز گرفت و تو بخاطر شدت علاقه اى كه به فرزند داشتى سنگى به طرف سگ انداخته سر فرزندت را شكستى ، كودك صيحه زد و تو مى ترسيدى صبح شود و رازت فاش گردد، پس برگشتى و اضطراب خاطر و تشويش فراوان داشتى ، در اين هنگام دست به دعا برداشته و گفتى : بار خدايا! اى نگهدارنده وديعه ها.
زن گفت : بله ، بخدا سوگند همين بود تمام سرگذشت من و من از گفتار شما بسى در شگفتم .
پس اميرالمومنين عليه السلام رو به جوان كرد و فرمود: پيشانيت را باز كن ، و چون باز كرد آن حضرت جاى شكستگى پيشانى جوان را به زن نشان داد و به او فرمود: اين جوان پسر توست و خداوند با نشان دادن آن علامت به او نگذاشت به تو نزديك گردد؛ و همان گونه از خدا خواسته بودى فرزندت را حفظ كند، او را برايت نگهداشت ، پس شكر و سپاس خداى را به جاى بياور
کتاب قضاوتهاى اميرالمومنين على عليه السلام
مولف : آيه الله علامه حاج شيخ محمد تقى شوشتری
شهادت سيد اوصيا در سيد ماه ها
رسول خدا (ص) فرمود: سيد اوصياء در سيد ماه ها شهيد مى شود.
پرسيدم : يا رسول الله ! سيد اوصياء كيست و سيد ماه ها كدام است ؟
فرمود: سيد ماه ها ماه رمضان و سيد اوصياء تويى يا على
گريه پيامبر بر ضربت بر فرق على (ع
على بن ابيطالب فرمود: در زمان وفات پيامبر هنگامى كه من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا (ص) بوديم آن حضرت به ما رو كرد و گريست .
من گفتم : چرا گريه مى كنيد يا رسول الله ؟
فرمود: مى گريم براى آن چه با شما مى شود.
گفتم : آن چه باشد يا رسول الله ؟
فرمود: گريه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر صورت فاطمه زنند و از نيزه اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه به او نوشانند و از قتل حسين (ع) فرمود: همه اهل بيت گريستند، يا رسول الله خدا ما را نيافريده جز براى بلا.
فرموده : مژده گير اى على كه خداى عزوجل با من عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤ من و دشمنت ندارد جز منافق
خبر از شقى ترين فر
روزى پيامبر (ص) به على (ع) فرمود:
يا على اشقى الاولين عاقر الناقة ، و اشقى الاخرين قاتلك - و فى رواية - من يخضب هذه من هذا.
((اى على ! شقى ترين پيشينيان همان كسى بود كه ناقه صالح را كشت ، و شقى ترين فرد از آخرين قاتل تو است - و روايتى آمده : و او كسى است كه اين را با آن رنگين كند (اشاره به اين كه محاسنت را با خون فرق سرت خضاب كند
درمان گرى با قرآن (6
ميل به ستمكاران و مخالف با روشنگرى قرآن
پروردگار مىفرمايد:َ
و لَاتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ)هود/113)
اگر در پنهان دلتان ميل به ستمگران باشد، در قيامت آتش جهنم به شما خواهدرسيد
در پنهان دلتان، نه در زبان و عملتان. در پنهان قلبتان، ميل به ستمگران نداشته باشيد؛ آرزوى وجود ستمگران را نكنيد؛ آرزوى آمدنشان را نكنيد كه اگر در پنهان دلتان ميل به ستمگران باشد، در قيامت آتش جهنم به شما خواهد
رسيد. همين ميل خالى.
قضيه صفوان و ميل به بقاى هارون
پدر حضرت رضا (ع)، وجود مبارك موسى بن جعفر (ع)، به يكى از شيعيانشان كه اسمش را صفوان گفته اند،
فرمودند: شنيدم، براى من گفته اند كه تو به هارون الرشيد شتر كرايه دادى؟ عرض كرد: يا بن رسول الله من كه آنها را براى حمل بار حرام كرايه ندادم؛ من كه آنها را براى حمل مشروب كرايه ندادم؛ براى حمل بارغصبى آنها را كرايه ندادم؛ براى حمل غارتگرى آنها را كرايه ندادم؛ براى كشاندن شترها
موضوعات مرتبط: درمان گری با قرآن