ای فرزند آدم ...( بسیار بسیار زیبا، حتما بخوانید)

ای فرزند آدم ...


در شگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری و به دیگران دل می بندی
در حالی که می دانی تنها خواهی مُرد
و می دانی تنها در قبر خواهی خفت 
و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد
و تنها حساب پس خواهی داد؟




آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟
ساعتی؟
روزی؟
ماهی؟ 
سالی؟ 
چند هزار سال؟
چند میلیون سال؟
با خودت فکر کن و بیاندیش،.
هر قدر که قرار است پس از مرگ با من تنها باشی در دنیا با من انس بگیر، 
اگر لحظه ای ، لحظه ای و اگر همیشه ، همیشه.


ای فرزند آدم...

در خلوت خود به اندیشه بنشین 
و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو،

نعمتهای مرا بشمار 
و خطاهای خودت را به یاد آر،

مرا دوست داشته باش
و محبتم را در دل دیگران نیز بیانداز،

مهربانی های مرا برایشان بازگو کن 
و سایه سار لطف مرا برفراز وجودشان نشان ده.

..

ای فرزند آدم...
دل به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر.

دنیا بسیار کوچکتر از آن است که 
پاداش و مزد حتی لحظه ای از خاطر تو باشد 
و بهای حتی پاره ای از دل تو شمرده شود.

جان آسمانی تو جز من قیمتی ندارد 
و جز بهشت من هیچ چیز نمی تواند 
هزینه وجود تو را جبران کند.

اگر چشم تو می دید آنچه را که برای اولیای خود آماده کرده ام
قلب تو آب می شد و جان تو به شوق از قالب تن به در می رفت،
اینها پاداش دلی است که تنها به من گره خورده و فقط مرا در خود جای داده،

به دل خود نگاه کن ،
هر قدر دلت به دنیا بسته باشد همان قدر محبت و مهر مرا از دلت بیرون کرده ای 
چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را در یک دل جمع نمی کنم.



ای فرزند آدم...

من سخنانت را می شنوم
وقتی که با من حرف میزنی و درد دل باز می گویی.
تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان
که فرشتگانم بر تو فرود آورده اند
و من بدان وسیله با تو سخن می گویم،

اگر با من انس بگیری 
تو را از همگان بی نیاز می کنم
و اگر با غیر من مانوس شوی 
در هر کاری محتاج و گرفتار خواهی ماند.

از کسی جز من بیم نداشته باش و مهراس،
به یادآور که هیچ قدرتی یارای مقابله با اراده من را ندارد.

از یاد مبر که هیچ اتقاقی در عالم جز به خواست من نمی افتد.

من همنشین کسی هستم که به یاد من باشد ،
من از رگ گردن به تو نزدیکترم 
و تو را ز خودت بهتر می شناسم،
در هیچ حالی فراموشم مکن و باد مرا از خود دور مساز.


ای فرزند آدم ...
من تو را آفریده ام و از حال درون تو با خبرم،
اسرار تو را می دانم و بر ملا نمی کنم.
تنها کسی هستم
که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم.
از تو کوچکتر نیستم 
و 
هیچگاه پایان نمی پذیرم.
سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبت ها منم.

تو را برای خودم درست کردم و پرداخته ام.
به من روی آور و با من انس بگیر.
از دیگران بگریز و در من بیاویز،
تو مال منی، نه از آن دیگران،
اگر یک قدم بسوی من بیایی 
ده قدم بسوی تو خواهم برداشت.


 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگانعترت
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 4:33 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

اهمیت توبه

شادی خدا
اهمیت توبه
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السّلام يَقُولُ:

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا



راوي گويد: شنيدم از امام باقر عليه السّلام كه مي‏فرمود: 
همانا خداى تعالى به توبه [و بازگشت] بنده‏ي خود فرحناك‏تر است از مردى كه در شب تارى شتر و توشه‏ي خود را گم كند سپس آنها را بيابد. پس خدا به توبه‏ي بنده‏اش از چنين مردى-كه شتر گم شده‏اش را پيدا كند- شادتر است.

كافي ج‏ 2 ص 435 باب توبه ح 8

 



موضوعات مرتبط: احادیث
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 4:22 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مناجات با خدا (شعر)

ای همه هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
پیش تو گر بی سر و پای آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم
یارشو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره بیچاره‌گان
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بیکسی ما ببین
بر که پناهیم توئی بی‌نظیر
در که گریزیم توئی دستگیر
جز در تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو که خواهد نواخت
درگذر از جرم که خواننده‌ایم
چاره ما کن که پناهنده‌ایم

نظامی

 



موضوعات مرتبط: اشعارمناجات ونیایش
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 4:0 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستانک

عشق و دیوانگی
 

زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛.
فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا"
فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم....

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول
کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به
شمردن ....یک...دو...سه...چهار...همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛
هوس به مرکز زمین رفت؛
دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست
تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد
رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.
اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی
پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.
او از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او
پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد
ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف
شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده
بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی گفت � من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمانکنم.�
عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.�
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است
و دیوانگی همواره در کنار اوست.

 

 

 



موضوعات مرتبط: داستانکداستانک
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 3:57 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نکات بهداشتیاز زبان معصومین (علیهم السلام

امام علی(ع) :

از پرخوري پرهیز کنید زیرا هرکه پرخوري کند دردهاي درونی اش بسیار گردد و

خواب هاي فاسد و پریشان بیند و نیز موجب سنگدلی شخص و سبب کسالت و تنبلی در

خواندن نماز میشود . آثارالصادقین جلد 9 صفحه 970

امام علی(ع) :

اي کمیل شکمت را از خوراك پر مکن و جائی هم در آن براي آب بگذار و

میدانی هم به هوا بده و تا هنوز اشتها داري دست از خوراك بکش که اگر چنین کنی خوراك

بر تو گوارا گردد راستی تندرستی و سلامتی با کم خوردن و آشامیدن است.

تحفالعقولصفحه 166

امام علی(ع) :

اي کمیل چون از خوردن دست کشیدي حمد خدا را بگو بر آنچه به تو روزيداده و به آواز بلند حمدش کن تا دیگري هم با شنیدن حمد تو حمد خدا گوید و اجر تو بیشترگردد.

تحفالعقول صفحه166

امام علی(ع) :

اي کمیل اگر با کسی هم خوراك گشتی در سر خوراك شتاب و عجله مکن

تا همراهت هم سیر شود و از غذا بهره مند گردد. تحفالعقول صفحه 166

امام علی(ع) :

اي کمیل چون خواهی خوراك بخوري نام خدا را ببر و بسم الله الرحمن

الرحیم بگو زیرا با نام خدا دردي به تو زیان نرساند و در آنست درمان هر بدي.

تحفالعقولصفحه 165

امام علی(ع) :

از نزدیکی به سگها برکنار باشید و هرکه به جامه اش بدن و موي سگ برخورد

کند باید آن را با آب بشوید. تحفالعقول صفحه 111

امام علی(ع) :

خوراکتان را به خورن کمی نمک آغاز کنید و با خوردن نمک پایان دهید که

اگر مردم خاصیت نمکرا میدانستند آن را بر پادزهر ترجیح میدادند و هرکه غذایشرا با نمک

آغاز کند خداوند هفتاد درد را از او دور سازد که جز خدا کسی آنها را نداند. تحفالعقولصفحه 108

 



موضوعات مرتبط: پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 3:19 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن48



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 12:13 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

عید سعید فطر مبارک



موضوعات مرتبط: رمضان
[ پنج شنبه 17 مرداد 1392 ] [ 8:58 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر/ ما را ببر به رؤیت لبخند عید فطر

 ایمان ما دو نیمه شد و نان ما دو نیم/ دست من و نگاه تو یا سیّدالکریم

 روحم تمام زخمی و جانم تمام درد/یک امشبم ببخش به آرامش نسیم

از شعله‌های روز قیامت رها شدیم/افتاده‌ایم باز در این ورطه جحیم

چیزی بگو شبیه سخن گفتن شبان/حکمی بده به سادگی حکمت حکیم

 ما راهیان کوی چپ و راست نیستیم/ما راست آمدیم سر راه مستقیم

 ما عاشقان شهید توهستیم تا ابد/ما سالکان مرید تو بودیم از قدیم

 برقی بگو وزان شود از سمت یا لطیف/اشکی بگو فرو چکد از ابر یا کریم

 ما را ببر به رؤیت لبخند عید فطر/ما را بخوان به خلوت یا رب و یا عظیم

 
شعر  از علیرضا قزوه


موضوعات مرتبط: اشعار
[ پنج شنبه 17 مرداد 1392 ] [ 7:57 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 40 41 42 43 44 ... 167 صفحه بعد